جدول جو
جدول جو

معنی خرس پوس - جستجوی لغت در جدول جو

خرس پوس
پوست خرس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خِ)
آنکه صورتش چون صورت خرس است. زشت صورت. کریه الوجه:
خرسر و خرس روی و سگ سیرت
خر گرفته بکول خیک شراب.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(خُ رُهْ)
نام منشی شاپور دوم ساسانی است. این شخص بدست رومی ها اسیر شد و پس از مرگ ژولین امپراطور روم او با ژووین به یونان رفت و دین مسیحی انتخاب کرد، او را اله آزار نامیدند. او زبان یونانی آموخت و کارهای شاپور و ژولین را نوشت. بعد تاریخ عهد قدیم را که یکی از رفقای زمان اسارت او نوشته بود در یک جلد بیونانی ترجمه کرد. این کتاب را برسومه و پارسیها راسدشون نامیده اند. (از ایران باستان ص 260)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام حضرت عیسی بن مریم بزبان یونانی. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
خرس موس
فرهنگ گویش مازندرانی
اسپله، ماهی درشت اندام خزری با سری بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
چربی خرس که بنابر تجارب طب سنتی، خواص دارویی دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست سر، آثار، ردپا
فرهنگ گویش مازندرانی